ناگه طلوع عشق...

مرا امید وصال تو زنده می دارد...

ناگه طلوع عشق...

مرا امید وصال تو زنده می دارد...

کار او دارد که حق را شد مرید
بهر کار او ز هر کاری برید
دیگران چون کودکان این روز چند
تا به شب بر خاک بازی می کنند
مولوی

دلم آرام نشد

پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۱۳ ب.ظ

پریروز به خاطر مشغله حواسم پرت شد و سر موقع به گلها و درختهای حیاط آب ندادم. وقتی ساعت دوازده شب رفتم حیاط برای آب دادنشان احساس می کردم به خاطر تشنگی طولانی مدت و گرمای زیادی که تحمل کرده اند از دستم ناراحتند. یک جور حس خاص. حس اینکه زنده اند و در طول روز منتظرم بوده اند. آخرش هم تا از آنها عذرخواهی نکردم دلم آرام نشد...
(عکس یکی از گلهای حیاط/ خرداد 1393)

  • ۹۵/۱۰/۲۳
  • محمد

نظرات  (۱)

گیاهان برای خودشان شخصیت دارند ... خیلی هم خوب . قهرشان عالم را بهم میزند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی