ناگه طلوع عشق...

مرا امید وصال تو زنده می دارد...

ناگه طلوع عشق...

مرا امید وصال تو زنده می دارد...

کار او دارد که حق را شد مرید
بهر کار او ز هر کاری برید
دیگران چون کودکان این روز چند
تا به شب بر خاک بازی می کنند
مولوی

ببخشید چند لحظه!

پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۵۶ ب.ظ

سال 88 وبلاگی ساختم. با ذوق و شوقی فراوان از شروعی تازه. یک سال همراه بودیم و بعد، سیل شبکه های اجتماعی بنیان همراهی مان را کند و بینمان فاصله انداخت. آن وبلاگ لابد هنوز گوشه ای دور افتاده از عالم پهناور مجازی در سکوت روزگار می گذراند. من اما حالا اینجا هستم. از نوشته های گذشته مطلب میگذارم و اگر مجالی باشد از حال و آینده مینویسم. آینده ای که کسی چه میداند چه خوابها در سر دارد؟ «و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا...»


  • ۹۵/۱۰/۲۳
  • محمد

نظرات  (۲)

از قضا قلم خوبی دارید.
همیشه خواندن پست های قدیمی ( چه وبلاا خودم و یا دوستان) حس خوب روزهای جوانی را تداعی می کند.
پاسخ:
لطف شماست. 
ان شاالله مطالب قدیمی تر را (آنها را که پیدا کنم) کم کم همینجا اضافه می کنم
کاش پیدایش کنید 
احیائش کنید
و ما را مستفیض
پاسخ:
لطف دارید
خط خطی های ما ناقابل تر از این حرفهاست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی