کاش من هم یکی از مجرمان کولونی بودم!
نویسنده روسی، پروفسور ماکارنکو رمانی نوشته است حول یک کانون اصلاح و تربیت در جنوب شوروی سابق، اوکراین فعلی. «داستان پداگوژیکی» (تعلیم و تربیت). آنقدر زیبا، زندگی شوروی با همه فقر و فلاکت آن زمانش و فضای کولونی شان را با انبوهی از نوجوانان مجرم به تصویر کشده که آدم مرتب هوس می کند کاش میشد یک بار برود شوروی (سابق) این کولونی اصلاح و تربیت را با همه مجرمانش از نزدیک ببیند. یا حتی دزدکی در دلش می گوید ای کاش من هم یکی از مجرمان کولونی بودم.
آنوقت نویسنده تاریک فکر ایرانی، روستایی را در رمانش به تصویر کشیده که بی تعارف کلاه سگ بیفتد حاضر نیست برود بردارد. نه طبیعتی، نه منظره ای، نه روابط انسانی ای. روستایی با آدمهای بربری که بویی از انسانیت نبرده اند و در سبعیت طعنه به گرگ می زنند. روستایی که صد بار بیش از آنکه در خاک ایران خانه داشته باشد در درون تاریک و متوحش نویسنده لانه دارد که رمان بیش از هر چیز ترجمان درون نویسنده است... (خرداد 93)
#مصائب_روشنفکری
- ۹۵/۱۰/۲۳