دلم آرام نشد
پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۱۳ ب.ظ
پریروز به خاطر مشغله حواسم پرت شد و سر موقع به گلها و درختهای حیاط آب ندادم. وقتی ساعت دوازده شب رفتم حیاط برای آب دادنشان احساس می کردم به خاطر تشنگی طولانی مدت و گرمای زیادی که تحمل کرده اند از دستم ناراحتند. یک جور حس خاص. حس اینکه زنده اند و در طول روز منتظرم بوده اند. آخرش هم تا از آنها عذرخواهی نکردم دلم آرام نشد...
(عکس یکی از گلهای حیاط/ خرداد 1393)
- ۹۵/۱۰/۲۳